
شهردار بعد از بحث و جدل های فراوان، در نهایت فروتنی حرف آخر را زد:
- بدیهی است که باید از فلز این مجسمه، مجسمه فرد دیگری ساختهشود، تا جای شهزاده خوشبخت را بگیرد. اما این شخص دیگر که باید مجسمهاش ساختهشود چهکسی میتواند اشد جز شهردار که مورد احترام و اعتماد مردم این شهر است؟
اما مشاوران شهرداری که در همهحال با او موافق بودند، برای نخستین بار با نظر او مخالفت کردند. و هر مشاوری خود را از شهردار شایستهتر میدانست و میگفت که:« باید مجسمه من ساختهشود و جای شهزاده خوشبخت را بگیرد.» و البته هرکدام دلایلی ارائه میکردند!...
از داستان کوتاه «شهزاده خوشبخت»/ مجموعه داستانهای «بلبل و گل سرخ»/ اثر اسکار وایلد/ ترجمه محمد مجلسی/ چاپ اول/ انتشارات دنیای نو
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.